سال های دور از خانه

خانه یعنی وطن. جایی که وقت نماز، صدای اذان پخش می شود. جایی که حوالی ظهر توی کوچه پس کوچه هایش بوی قورمه سبزی و کباب و آش بلند می شود. اینجایی که من هستم خانه ام نیست

سال های دور از خانه

خانه یعنی وطن. جایی که وقت نماز، صدای اذان پخش می شود. جایی که حوالی ظهر توی کوچه پس کوچه هایش بوی قورمه سبزی و کباب و آش بلند می شود. اینجایی که من هستم خانه ام نیست

Instagram

ترانزیت ۳

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ق.ظ

"این یک سفرنامه ی دنباله داره. لطفا از شماره 1 شروع کنید. با تشکر :)"

 

اول ما رو بردن دم یه ساحلی که یه مسجد معروف با بنای سفید سبک اروپایی این طرفش بود و از اون طرف هم یه پل خیلی بزرگ ماشین رو با ارتفاع خیلی زیاد دیده میشد. من توی بخاطر سپردن اسامی خارجی خیلی ضعیفم یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین بنابراین اسم هیچکدوم از جاهایی که رفتیم رو یادم نمونده. یعنی از همون اولش هم درست یاد نگرفتم که یادم بمونه! تورگایدمون گفت چهل دقیقه وقت داریم که اون اطراف رو ببینیم و برگردیم سر قرار. وقت نماز ظهر بود. ساله (همسفر هندی) با یه دختر اتیوپیایی که توی اتوبوس ما بود هم گرم گرفت و گروهمون شد سه نفره. گفتم من میخوام برم داخل مسجد نماز بخونم اگه میخواین شما هم بیاین داخل رو ببینین. با هم رفتیم تا ورودی مسجد. نگهبان جلوی در گفت الان وقت نمازه و برای بازدید باید چهل دقیقه دیگه بیاین. من گفتم میخوام نماز بخونم و رفتم تو و از اون دوتا جدا شدم. قسمت زنانه مسجد دوتا اتاق تو در توی ساده بود. که پنجره های بزرگ به سمت ساحل داشت. نمازم رو خوندم و یه کم از مسجد عکس گرفتم و رفتم بیرون برای خودم یه کم چرخیدم و برگشتم سر قرار. بعدش ما رو بردن کاخ دولما با غچه. وقتی بیرون کاخ منتظر تورگایدمون وایساده بودیم تا برامون هدست بیاره، یکی از آقایون تور که معلوم بود روابط اجتماعی ش خیلی بالاست و هربار میدیدم که با یکی از اعضای گروه گرم گرفته اومد سمتمون تا با ما هم گرم بگیره. یه آقای میان سال حدودا 50 ساله اهل شیلی بود. ما سه تا دختر بودیم که به ترتیب کنار هم وایساده بودیم و من آخرین نفر بودم. خب یکی یکی از اول با دخترا دست داد و اسم و کشورشون رو پرسید. به ساله گفت که تاحالا چندبار هند رفته و بمئی هم بوده و به هانا هم گفت که همین سال پیش اتیوپی بوده و به من هم گفت که برنامه ش اینه که سال دیگه به ایران بره. معلوم شد جهانگرده! یه جهانگرد عشق سفر با لباس های خیلی ساده و کفش های پاره که معلوم بود هرچی داره رو خرج گشتن و دیدن دنیا میکنه. یکی از با تجربه ترین آدم هایی بود که تا بحال ملاقات کردم. اینو از ری اکشنش به دست ندادنم فهمیدم!

بعد از اینکه دستشو جلو آورد، من مثل همیشه با لبخند معذرت خواهی کردم و گفتم که من مسلمونم. ری اکشن هایی که تا حالا از دست ندادنم از مردها طرف مقابل گرفتم خیلی متفاوت و متنوع نیستن. بعضی ها بی تفاوت میگن اوکی! بعضی ها از روی ادب یا با تصور اینکه خودشون یه مساله ی بدیهی رو نمیدونستن و اشتباه کردن که دستشون رو جلو آوردن، معذرت خواهی هم میکنن. و تعداد کمی هم هستن که از ظاهرشون میشه فهمید که جاخوردن. حالا این جا خوردن میتونه از روی حس بی احترامی باشه(یعنی احساس میکنن بهشون بی احترامی شده!) یا اینکه "وااای اینا دیگه کی ان چقدر سخت میگیرن!" تا حالا فقط یه نفر که یه استاد آلمانی بود بعد از اینکه باهاش دست ندادم به وضوح بهش برخورد و گفت: "واقعا اسلام اینقدر سخت گیرانه است؟" اما ری اکشن این جهانگرد اهل شیلی خیلی خاص بود! چون بعد از اینکه بهش گفتم : ساری آیم موسلم. با چهره ی کنجکاو خالی از هر قضاوت پیش داوری ازم پرسید: شما نمیتونید دست بدید؟ گفتم با مردها نه! شاید به نظرتون این یه ری اکشن خیلی طبیعی باشه اما واقعیتش اینه که من بعد از اینهمه سال دست ندادن با مردهای غیرمسلمون اولین باریه که یه همچین ری اکشن طبیعی رو دریافت میکنم! تورگایدمون با هدفون ها اومد. همه دورش جمع شدیم. همینطور که داشت روش کار کردن با هدفون ها رو توضیح میداد آقای جهانگرد که کنار من ایستاده بود و معلوم بود تو ذهنش یه عالم علامت سوال کوچیک و بزرگ سبز شده دنباله ی صحبت رو گرفت و شروع کرد به سوال پرسیدن. مثلا ازم پرسید: گفتی که نمیتونین با مردها دست بدین اما اگه من وسط صحبتم بخوام مثلا دستم رو روی شونه ی تو بذارم چطور؟و من بهش توضیح دادم که این قانون در مورد لمس کردنه و فقط مخصوص دست دادن نمیشه. بعد سوال های دیگه ای کرد که یادم نمیاد دقیقا چی بودن ولی یادمه بهش گفتم که این قانون و کلا قانون حجاب فقط برای جنس مخالفه و اینکه در واقع مردهای مسلمون هم نباید با خانم ها دست بدن اما این روزها مسلمون هایی که توی کشورهای غیراسلامی زندگی میکنن زیاد به این قوانین پایبند نیستن پس تعجب نکن اگه یه خانم مسلمون محجبه رو دیدی که با مردها دست میده و خیلی چیزهای دیگه.... بهم گفت ما توی آمریکای لاتین خیلی احوالپرسی گرمی داریم و توی دیدارهامون به یه دست دادن ساده اکتفا نمیکنیم بلکه ملاقات هامون با در آغوش کشیدن های خیلی خیلی محکم شروع و تموم میشه. گفتم که من چندتا دوست از آمریکای لاتین دارم و باااااور کن که میدونم چی میگی! (یه بار که په‌په و اثارا توی دانشگاه داشتن به طرز خیلی شدیدی از سر و کول همدیگه بالا میرفتن ظاهرا بدون اینکه حواسم باشه اینقدر با تعجب بهشون نگاه کرده بودم که بعدش همینطوری یهو بدون مقدمه په‌په شروع کرد واسم توضیح دادن که ما آمریکای لاتینی ها و اسپانیایی ها احوالپرسی های خیلی گرمی داریم و تا همدیگه رو محکم در آغوش نکشیم روزمون شب نمیشه و این کارها توی فرهنگ ما اصلا معنی خاصی نداره و خیلی خیلی طبیعیه! حتی بعدش هم یه کلیپ از توی یوتیوب برام پخش کرد که کامل توجیه بشم. البته من تموم مدت داشتم به این فکر میکردم که من که چیزی نگفتم!! یعنی اینقدر تابلو داشتم نگاه میکردم؟؟؟) آقای جهانگرد در پایان گفت که خلاصه اگه رفتی آمریکای لاتین خیلی حواستو جمع کن چون ما خیلی فرزیم :)  صحبت های تورگایدمون تموم شد و من یه نفس راحت کشیدم از اینکه تونستم توی اون فرصت کم تمام اطلاعات ضروری رو به اون آقای جهانگرد اهل شیلی که آرزو میکنم کاش اسمش یادم مونده بود بدم. اون اونقدر باتجربه بود که از هرفرصتی واسه دونستن و یادگرفتن استفاده کنه و اونقدر عاشق سفر بود و برنامه واسه دیدن جاهای مختلف داشت که واسه جمع کردن اطلاعاتی که ممکن بود توی سفرهای بعدی به دردش بخوره رودربایستی نکنه! و من که از جهل این مردم خسته شدم و هنوز نمیتونم باور کنم که نود و نه درصدشون فکر میکنن حجاب  یه چیز همیشگیه، زن و مرد و خونه و بیرون نداره، از این که دور و برشون پر مسلمونه ولی ابتدایی ترین اطلاعات رو در مورد اسلام ندارن اما ذهنشون پر از تصور غلط و قضاوتهای غلط تر بر اساس اون تصورات غلط نسبت به مسلمونهاست، آرزو کردم کاش همه یاد بگیرن وقتی با یه چیز جدید یا عجیب مواجه میشن مثل آدم یا از خود طرف سوال کنن یا تو گوگل سرچ کنن!!!

 

ادامه دارد...

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۱/۰۷
  • ۲۱۱ نمایش
  • mrs.yas

نظرات (۲)

سلام

 

فکر کنم این مدل اشتیاق برای دونستن خیلی نادره چون اغلب به همون پیش داوری و تصورات ذهنی خودشون اکتفا می کنن حالا چه مسئله اسلام و حجاب و ... باشه و چه مسائل دیگه. یعنی بین خود ما هم چنین چیزی معمول هست.

 

اعیاد پیش رو و گذشته و سال نو و ... رو تبریک میگم ان شاءالله سال پر خیر و برکتی داشته باشید.

 

پاسخ:
متاسفانه همینطوره. من هم قبلا تا حدودی همین برخورد ناآگاهانه رو نسبت به مسائل اطراف داشتم ولی زندگی یه چیزهایی یادم داد که فهمیدم چقدر نادون و بی تجربه بودم. حتی هنوز هم هستم شدیدا :) برای همین وقتی کسی برخورد متفاوت و مشتاقانه دارده میتونم حدس بزنم آدم باتجربه ایه!

بر شما هم مبارک باشه ان شالله. سلامت و موفق باشید.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • تجربیات با مزه ای هستند. 

     

    پاسخ:
    ممنون که میخونید :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی