سال های دور از خانه

خانه یعنی وطن. جایی که وقت نماز، صدای اذان پخش می شود. جایی که حوالی ظهر توی کوچه پس کوچه هایش بوی قورمه سبزی و کباب و آش بلند می شود. اینجایی که من هستم خانه ام نیست

سال های دور از خانه

خانه یعنی وطن. جایی که وقت نماز، صدای اذان پخش می شود. جایی که حوالی ظهر توی کوچه پس کوچه هایش بوی قورمه سبزی و کباب و آش بلند می شود. اینجایی که من هستم خانه ام نیست

Instagram

ترانزیت 1

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۱۷ ق.ظ

حالا که از منتشر کردن سفرنامه هایم در قالب کتاب ناامید شدم فکر کردم بد نیست اگر یک چیزهایی را اینجا منتشر کنم. بالاخره منتشر کردن مکتوبات در وبلاگ شخصی گاهی بهتر از هرگز منتشر نکردن است! اگر هم از علت ناامیدی ام بپرسید باید بگویم بیشتر سفرنامه هایم از نیم صفحه فراتر نرفته و الان دیگر از نزدیک ترینشان حداقل ده یازده ماه گذشته و حافظه ی خسته و از کار افتاده ی من هربار که میخواهم خاطرات سفر را بازیابی کنم مثل دکتر های خیلی خسته ی از اتاق عمل برگشته سرش را پایین می اندازد و به گفتن یک کلمه اکتفا میکند: متاسفم!

روزهای آخر سال 98 وقتی همه منتظر تمام شدن این سال نحس مصیبت بار بودند سعی کردم نگاه منطقی تر و حساب شده تری داشته باشم. برگشتم به فروردین 98 و تا اسفند یکی یکی همه ی اتفاقات را مرور کردم. اگر واقعا شهادت سردار هم همزمان دو بعد مصیبت و برکت را باهم داشته باشد نمیتوانم بگویم 98 سال نحس و شومی بود ولی هرچه بود قطعا زیادی شلوغ بود. یک جور اغراق شده ای بود. زندگی همیشه ترکیب تلخی و شیرینی و غم و شادی درکنار هم بوده ولی 98 روی دور تند بود. شیرینی اش شاید مثل همیشه و به اندازه بود اما تلخی هایش اغراق شده بود و شوک های سنگین میداد. در کل اگر بخواهم 98 را در یک کلمه توصیف کنم میگویم سال اغراق شده ای بود.

اما در کنار همه ی تلخی های اغراق شده، 98 یک شیرینی بزرگ برای من داشت. یک اتفاق خاص اغراق شده. سفر اربعین در شرایطی که زیاد با عقل جور در نمی آمد. متاسفانه از سفرنامه ی اربعین هم چیزی جز عکس و فیلم هایش نمانده. اما از یکی از حاشیه های بی ربط سفر اربعین به اندازه 23 ساعت خاطره مکتوب در وان نوت لبتابم پیدا کردم که چون تا این لحظه تنها سفرنامه ی سر و ته دار نوشته شده ام است همان را منتشر میکنم. شاید هم بهتر باشد از این به بعد سفرهای کوتاه یک روزه بروم که مکتوب کردن وقایعشان راحت تر و به تبعش محتمل تر باشد.

بعد از کلی حساب و کتاب به این نتیجه رسیدم که بهتر است به ایران بروم و سفر اربعین را همراه با خانواده با ماشین شخصی از ایران شروع کنم. هواپیمایی ترکیه در آن زمان قیمت منطقی تری را پیشنهاد داد و من برای اولین بار سفر با ترکیش ایرلاین را تجربه کردم. ترانزیت* های طولانی در فرودگاه وقت های خوبی برای نوشتن است. 

 

"شنبه 12 اکتبر 2019

ساعت 2 و 11 دقیقه به وقت استانبول

توی فرودگاه گلن یولکو کاتی استانبول نشستم، بدون اینترنت، به فروشگاه ها و رستوران های پر زرق و برق اطرافم نگاه میکنم و فکر میکنم به اینکه 2 روز دیگه همین موقع کجام؟ وسط یه بیابون با یه کوله سبک و چادرخاکی و پاهای خسته دارم عشق دنیا رو میکنم... دلم پر میکشه واسه اون لحظه ...

اینقدر همه چی یهویی جور شد که همش منتظر یه اتفاقی ام که برنامه رو کنسل کنه. خودم که از وضع خودم خبر دارم. چند روزه پشت سرهم نماز صبحم قضا میشه و تموم روزم به عذاب وجدان میگذره، انگار منتظرم بعد از اینکه اینهمه راه رو کوبیدم فقط و فقط بخاطر اربعین اومدم یه چیزی بشه که نتونم برم که بی لیاقتیم به خودم ثابت بشه! ولی واقعیتش اینه که اون محبت و عشقی که از امام حسین حس کردم و طعمشو چشیدم نمیذاره تو این خیال منفی زیاد غرق بشم. فکر میکنم برای امام حسین همین که میخوام و دارم به سمتش میرم کافیه، فکر میکنم امام حسین غریب تر از اونه که بخواد بیشتر از این واسه یار جمع کردن سخت بگیره... :("

 

ادامه دارد...


*ترانزیت: به فاصله ی بین دوتا پرواز برای رسیدن یه مقصد ترانزیت میگن. مثلا من با یک پرواز از ایرلند رفتم ترکیه و از ترکیه با یه پرواز دیگه اومدم ایران که مقصد اصلیم بوده. فاصله ی بین اون دوتا پرواز که معمولا توی فرودگاه سپری میشه ترانزیته.

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۱/۰۵
  • ۱۸۸ نمایش
  • mrs.yas

نظرات (۱)

  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • ای جان😻😻

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی